علی داودی | ||
|
مدیرعامل شرکت بهرهبرداری مترو تهران از خلأ قانونی برخورد با دستفروشان گلایه کرد. [ سه شنبه 95/3/25 ] [ 4:51 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
اصولی کردنش به این است که فقط به ضعفا داده شود نه این که بگویند ثروتمندها را حذف کنید. گروههای ثروتمند جامعه با اطلاعات فعلی دولت قابل شناسایی نیستند ولی گروههای ضعیف قابل شناسایی هستند. باید دولت و مجلس اتفاق نظر کنند که فقط یارانه به ضعفا داده شود. اگر یک عدهای را عادت دادیم به تنبلی و یارانهخوری، این تقصیر تحریمهاست؟ اگر یک عدهای را عادت دادیم به کالاهای وارداتی از زیرپیراهن، دمپایی و کفش گرفته تا سنگ قبر و کاشی سرامیک، این تقصیر تحریمهاست؟ در دوران قیمت بالای نفت، کشورهای نفتی بعضیهایشان صدها میلیارد دلار پول ذخیره کردند و الان با آن ذخیره علیه ما اقدامات بینالمللی میکنند. ما همان صدها میلیارد دلار درآمد را که داشتیم خوردیم و الان آنهایی که این پول را ذخیره کردند با آن پول دارند داعشیها را فاینانس میکنن [ سه شنبه 95/3/25 ] [ 4:46 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
آن روزی که در ایران بیکاری نباشد آن روز، روز عزت ایران و عزت اسلام در ایران است، این بخشی از سخنرانی رئیسجمهور در واپسین روزهای سال گذشته است، طبق آمار رسمی دولت در سال گذشته حدود 600 هزار شغل در کشور ایجاد کرده است، این در حالی است که باوجود اعلام چنین آماری از سوی منابع دولتی نهتنها از جمعیت بیکاران کاسته نشده است بلکه آمار بیکاری رشد نیز داشته است. به گزارش تابناک، عادل آذر رئیس سازمان مرکز آمار کشور در گفتوگویی اعلام کرده است که حدود 882 هزار نفر در سال گذشته به جمعیت فعالان اقتصادی کشور افزودهشده است، از این تعداد حدود 680 نفر توانستهاند در بازار کار جذب شدهاند و توانستهاند مشغول کار شوند اما 214 هزار نفر آنها به جمعیت بیکار کشور اضافهشده است. ولی همین 600 هزار شغل اعلامشده از سوی سازمان آمار کشور با حسابوکتابهای نظریههای اقتصادی سازگاری ندارد، بهطور مثال وزیر کار اعتقاد دارد برای ایجاد هر 100 هزار شغل در کشور باید یک درصد رشد اقتصادی افزایش پیدا کند، و تقریباً چیزی حدود 120 هزار میلیارد تومان سرمایه گزاری نیاز است تا یک درصد رشد اقتصادی صورت گیرد. بنابراین با ایجاد 600 هزار شغل در سال گذشته باید شاهد رشد 6درصدی در اقتصاد کشور میبودیم، این در حالی است که رشد اقتصادی در سال 94 حدود یک درصد اعلام شد، حال چه اتفاقی رویداده که با رشد یکدرصدی در سال گذشته شاهد ایجاد 600 هزار شغل در کشور بودیم سؤال بیپاسخی است که باعث سرگردانی اقتصاددانان شده است. برخی از اقتصاددانان بر این اعتقاد هستند که در طول ده سال گذشته شغل جدیدی در اقتصاد ایران ایجاد نشده است و احتمالاً این آمار و ارقام که اعلام میشود اعتبار زیادی به آنها نیست، برخی کارشناسان نیز مشکل ناقض رشد اقتصادی و میزان اشتغال را در تعاریف میدانند و نوع محاسبه ساعت کاری و محاسبه غیراستاندارد را عامل ایجاد شدن چنین پارادوکسی عنوان میکنند. برخی از کارشناسان هم بر این اعتقاد هستند که ایجاد این حجم شغل، از دوگال خارج نیست، حالت اول آن این است که افرادی که در گذشته بیکار شده بودند با رشد اقتصادی مطلوب به کار قبلی خود بازگشتهاند و حالت دیگر آن این است که شغل جدید در کشور ایجادشده باشد، با توجه به رکود موجود در کشور حالت دوم تقریباً غیرممکن است. در همین ارتباط هادی حسینی عضو کمیسیون صنایع مجلس در گفتوگو با تابناک اظهار داشت: این اعداد و رقمها زمانی در دولت احمدینژاد هم اعلام میشد، در آن زمان یکی از استانداران اعلام کرده بود که در سال گذشته ما 100 هزار شغل ایجاد کردهایم زمانی که از وی سؤال کردیم که این 100 هزار شغل چه چیزی است گفتند منظور فرصت شغلی بوده است، بعدازآن نیز کسی را سراغ ما فرستادند و گفتند که حرفی بوده گفتهشده شما پیگیری نکنید. وی گفت: تصور با توجه به شرایط کشور این است که روز به روز به خیل بیکاران افزوده شده است، چراکه ما کاری برای اقتصاد نکردهایم و فضایی برای ایجاد اشتغال جدید باز نکردهایم، اما هرروز شاهد تعطیلی بیشتر مراکز اشتغال در کشور هستیم، پس بنابراین این آمار و ارقام نمیتوانند درست باشند. وی گفت: اگر این ادعا درست هست آدرس بدهند و بگویند کجا اشتغال ایجادشده است، به نظر میرسد که برخی از این آمارها مربوط به وامهای خوداشتغالی است برخی نیز مربوط به مناسبات کمیته امداد و بهزیستی است و اینها را جز آمار خود میآورند. این نماینده مجلس گفت: استراتژی دولت دادن آمار نباشد، بهتر است افراد از دادن آمار اجتناب کنند و اگر میخواهند آمار ارائه دهند آمار درست و دقیق بگویند، اکنون اشتغال پاشنه آشیل کشور شده و اگر به این وضعیت ادامه پیدا کند به نفع دولت نخواهد بود. [ شنبه 95/1/21 ] [ 3:44 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
سیروس قایقران اوایل سال 77 در راه بازگشت از تعطیلات نوروزی در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش با اتومبیل خود عازم تهران بود، حوالی امامزاده هاشم در اثر تصادف خود و فرزندش (راستین) جان به جان آفرین تسلیم کردند. قایقران با این که سالهاست از میان ما رفته اما هنوز نزد خاص و عام محبوب و دوستداشتنی است. در هجدهمین سال درگذشت زنده یاد قایقران، صحبت های خانم افسانه اسدان همسر سیروس در خصوص ویژگیهای اخلاقی و شرح سانحه تصادف را در ادامه می خوانید: * مرحوم قایقران چه ویژگیهایی داشت که باعث محبوبیت او میشد؟ - سیروس انسانی خوش اخلاق و در عین حال با گذشت بود. به تمام مردم احترام میگذاشت و کوچک و بزرگ برایش فرق نمیکرد. او از جنس مردم بود و هیچ فرقی بیبن خودش و مردم قائل نبود. برای همین بین همه محبوبیت داشت. متاسفانه سیروس و فرزندم خیلی زود از میان ما رفتند ولی با تمام این اوصاف من همیشه با خاطرات آنها زندگی میکنم. * می توانید بعد از سال ها جزئیات آن حادثه دلخراش و ناراحت کننده را بازگو کنید؟ - ساعت 2:5 بعد از ظهر از بندرانزلى به طرف تهران حرکت کردیم. برادرم ایمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى کردیم. سال هاى گذشته که تهران بودیم هر سال عید مى آمدیم انزلى. آن سال عید هم انزلى بودیم و نتوانستیم راستین را براى گردش جایى ببریم. سیروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستین هم پشت سیروس نشسته بود. سیروس جلوى دکه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستین نوشابه بخرد. من گفتم: "سیروس، راستین فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برویم امامزاده هاشم آب بخوریم و صدقه هم بیندازیم. راستین که هیچ موقع قانع نمى شد، گفت: "آره بابا، آنجا آب مى خورم. سیروس هم گاز داد و رفت." وقتى به امامزاده هاشم رسیدیم، سیروس، پول به راستین داد و گفت: "پسرم، آب که خوردى این پول را هم توى آن صندوق بینداز." سیروس اول نمى خواست پیاده شود. من هم خیلى کسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنیا توى دلم بود، ولى بعد همگى پیاده شدیم و دست و رویمان را شستیم، آنجا یک شیر آب بود. وقتى سوار ماشین شدیم، راستین گفت: "بابا چقدر خنک شدم." قبل از اینکه من بیهوش بشوم، دقیقاً یادم نمى آید. فقط یادم هست که یک خاور از روبرو در حال حرکت بود. من خیلى خوابم مى آمد. یک بار تصادف کرده بودیم، همیشه از جاده مى ترسیدم و همیشه در طول راه بیدار بودم. تا چشم باز کردم آن صحنه را دیدم. از جایى که آب خوردیم تا محل تصادف خیلى فاصله نداشتیم. جیغ کشیدم، ولى مرا کشیدند و بردند. هى مى گفتم که شوهر و بچه ام را نجات دهید. برادرم را که دیدم، گفتم: "واى جواب پدرم را چه بدهم؟" اصلاً نمى خواستم قبول کنم که بر سر آنها بلایى مى آید. دوباره بیهوش شدم. مرا به درمانگاه امامزاده هاشم بردند. چند ضربه به صورتم زدند که از درد به هوش آمدم و پرسیدم که چه اتفاقى افتاده و شوهر و بچه ام کجا هستند؟ نجاتشان دادید؟ گفتند: "بله شما نگران نباشید، حالشان خوب است." با سر اشاره مى کردم که یعنى من سالم هستم و شما بروید به آنها برسید. من مى خواهم خودم بروم آنها را نجات بدهم. آدرس و شماره تلفن ما را پرسیدند. نمى گذاشتند بروم، تا بلند مى شدم، دوباره مرا به زور نگه مى داشتند. آنها مى گفتند: "ما به خانواده شما اطلاع داده ایم." آمبولانس هم نبود. خدا خیر بدهد دو تا آقا را که پیکان داشتند و مى خواستند مرا به بیمارستان برسانند. گفتم: "من نمى آیم. مى خواهم پیش شوهر و پسرم بروم." یکى از آن دو مرد گفت: "خواهر، سیروس مثل نور چشم ما است، ما او را نجات مى دهیم." به زور مرا سوار پیکان کردند. من مردم را مى دیدم که مى رفتند و مى آمدند و به داخل پیکان نگاه مى کردند و سر تکان مى دادند و مى گفتند: "بیچاره!" ولى من نمى فهمیدم، یعنى نمى خواستم قبول کنم. در بیمارستان پورسیناى رشت، مرا بسترى کردند. پس از اینکه از بیمارستان پورسینا مرخص شدم، در ماشین دلشوره داشتم. یک لحظه دلم ریخت و شک کردم، دائم به خودم دلدارى مى دادم و مى گفتم مگر امکان دارد که سیروس و راستین من بمیرند؟ اگر براى سیروس اتفاقى افتاده باشد، رشتى ها خیلى سیروس را دوست دارند و حتماً برایش پرده و حجله مى زنند. هر چه گشتم پرده مشکى و حجله عزادارى ندیدم. امیدوار شدم و با خودم گفتم: "حتماً اتفاقى نیفتاده و آنها زنده اند و در بیمارستان بسترى هستند." خدا شاهد است که توان سؤال کردن از همراهانم را نداشتم. همین که وارد خیابان واحدى شدیم، یک حجله دیدم. سریع نگاه کردم و اعلامیه را دیدم. اما تار دیدم و عکس یک آدم بزرگ و یک بچه را تشخیص دادم. نفهمیدم که اعلامیه و عکس ها متعلق به چه کسانى هستند؟ ماشین هم سریع گاز داد و رفت و اجازه نداد که من متوجه شوم. هر ماشینى که از کنار ما مى گذشت، یک اعلامیه پشت شیشه آن نصب شده بود. به پل واحدى که یکطرفه است رسیدیم. ما ماندیم تا ماشین هاى آن طرف بیایند و رد بشوند. اولین ماشین که رد شد، پشت شیشه آن یک اعلامیه بود. ناگهان از جا کنده شدم و پشت سرم را نگاه کردم. خوب که نگاه کردم و به چشم هایم فشار آوردم، دیدم نوشته شده: "سیروس قایقران" ... محکم بر سر و صورتم زدم ... دیگر هیچ چیز نفهمیدم و تا رسیدن به منزل، همه اش بر سرم مى کوبیدم. وقتى هم که سر کوچه خودمان رسیدیم، دیدم همه جا اعلامیه زده شده و حتى جلوى در خانه ما اعلامیه زده بودند. ولى من باز هم نمى خواستم باور کنم که سیروس عزیز من مرده است. سیروس همیشه مهربان و با محبت بود. ولى در این روزهاى آخر، خیلى مهربان تر و با محبت تر شده بود و هیچ وقت به من یا راستین در این مدت نه نگفت و هرگز بى احترامى و بى وفایى از سیروس ندیدم، به جز در این سفر آخرى که بى وفایى کرد و مرا با خود نبرد.فوتبال ایران پارس [ شنبه 95/1/21 ] [ 3:43 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |