علی داودی | ||
|
فیلم جای اژدها (There be dragons) فیلمی به کارگردانی رولند جفی و بازیگری گلشیفته فراهانی در نقش لیلا محصول سال 2011 است.
فراهانی در پروژه تازه کارگردان رولند جافی که یک فیلم درام است،در نقش لیلا با او همکاری میکند. فیلم There Be Dragons محصول سال 2011 میلادی– اسپانیا و در ژانر بیوگرافی، درام به مدت 122 دقیقه می باشد و دیدن این فیلم به افراد زیر 13 سال در خارج از ایران نیز به هیچ وجه توصیه نمی شود.
داستان فیلم در بحبوحه ی جنگ داخلی اسپانیا و در حالی که وحشت همه جا را فرا گرفته، او توسط یک روزنامه نگار به ارتباطات عمیق پدرش و نفوذ عمیق و تاریک او در زندگی است، پی می برد.
Charlie Cox, Wes Bentley and Dougray Scott
فیلمهای دیگری که گلشیفته در آنها بازی میکند و قرار است در آینده اکران شوند فیلم فرانسوی به نام (Si tu meurs, je te tue) و در نقش یکم به کارگردانی (Hiner Saleem) و در فیلم (Chicken with Plums) به کارگردانی (Vincent Paronnaud) و (Marjane Satrapi) حضور داشته است. فراهانی چندی پیش در اظهاراتی که همراه تصاویر وی در نشریه مد wox – که در نمایش عکس های عریان سابقه دارد- گفته بود که از حجاب متنفر است. از دیگر سو گلشیفته فراهانی در فیلم “جای اژدها” براحتی دوگاری اسکات بازیگر مرد فیلم را می بوسد و با لباس خواب در کنار وی در تختخواب هتل می خوابد و صحنه های نیمه برهنه وی با دوگاری اسکات که نقش دوست پسر وی را دارد، سکانس های دیگر فیلم را شکل داده اند. اینجاست معلوم می شود که چرا این هنرپیشه جوان پیش از این موفق، باید از حجاب متنفر باشد.
چندی پیش نیز جواد شمقدری معاون سینمایی وزیر ارشاد نیز در پاسخ به سوالی درباره احتمال بازگشت گلشیفته فراهانی به ایران گفته بود:«من در دوره مسئولیتم یک بار درباره گلشیفته فراهانی گفته بودم که میتواند برگردد. در آن مقطع این امکان وجود داشت. ولی بعدا اتفاقهای دیگری افتاد. ممکن است من 20 سال پیش به کسی رأی داده باشم که الان قبولش نداشته باشم. در این یک سال و نیم شرایط تغییر کرد و دیگر مشکل گلشیفته فراهانی در حوزه اختیارات ما نیست. اخیرا هم شنیدهایم این بازیگر در فیلمی در کردستان بازی کرده که صحنههای ناجوری دارد. که در این صورت بعید است خود جامعه بازیگری علاقه به حضور ایشان داشته باشد.»
اما این داستان روی دیگری هم دارد، پیش از این و درست در زمانی که گلشیفته فراهانی در فیلم “ریدلی اسکات” بازی کرد و پس از آن عکس های بی حجابش در رسانه ها و سایت های اینترنتی پخش شد؛ برخی از صاحب نظران حوزه فرهنگ و هنر که سابقه غرب را در چنین پروژه هایی دیده بودند زبان به هشدار گشودند؛ آنها نمونه های مختلفی چون گلشیفته فراهانی را دیده بودند، چه از نوع وطنی آن که در سال های پس از پیروزی انقلاب نمونه های متنوع داشت و چه از انواع دیگر غیر وطنی اش.
کم نبودند کسانی مانند فراهانی که امید هالییوودی شدن و تبدیل شدن به ستاره سینمای ینگه دنیا به سنت های وطنی اش پشت پا زدند و همه چیز را نادیده گرفتند.
اما در نهایت وقتی استفاده تبلیغاتی این ستاره ها به پایان می رسد اندک اندک حتی نشریات مبتذل مد هم به سراغ آنها نخواهند رفت و تازه تلخی غربت و مزه گس آلت دست شدن حس می شود. احساس بدی آنقدر بد که تلخی آن را حتی می شود از یادداشت پدر گلشیفته یعنی بهزاد فراهانی حس کرد.
“این روزها بیش از هر چیز به یاد بچه هایی هستم که ایران نیستند و در خارج از کشور فعالیت می کنند، نقاشان، موسیقی دان ها، بازیگران، کارگردانان و… همه هنرمندانی که ایران را ترک کرده اند و دور از اینجا مشغول کارهای هنری شده اند، دلیل آنها برای ترک ایران هر چه باشد،ما باید به این فکر کنیم که چه راهی برای آنها وجود دارد. ما غربت را نمی شناسیم و وقتی از آن دور هستیم، درکی از آن نداریم، اما وقتی در آن قرار می گیریم، می فهمیم خیلی سخت تر از آن چیزی است که تصور می کرده ایم. من وقتی که در پاریس سکته کردم و چند روزی خوابیدم. ایرانی های مقیم آنها به دیدنم آمدند و بسیار به من لطف کردند. وقتی به این اتفاقها نگاه می کنم، می بینم جوانانی که ساکن خارج از ایران هستند،عاطفه شرقی شریف خود را دارند، اما غصه ناهنجارغربت هم در دلشان هست و آنها را رنج می دهد. وقتی از دور به آنها نگاه می کنیم، می بینیم دارند زندگی می کنند، کار می کنند و… اما غصه هایشان را نمی بینیم، چرا شرایط باید طوری باشد که هنرمندان اهل فکر ما ترجیح بدهند جای دیگری زندگی کنند؟ این موقعیت باید سامان داده شود. دولت باید با کسانی که از اینجا رفته اند، برخورد موجهی داشته باشد، چون هنرمندان ما، انسان های شریفی هستند. انسان هایی اهل فکر که به امور ناهنجار اشتغال دارند، بلکه اهل فکر و فرهنگ هستند. هم دولت و هم ما باید شرایطی را فراهم کنیم که هنرمندانمان برای بازگشت احساس امنیت کنند و به فکر برگشتن باشند. اما این اتفاق نمی افتد و این تلخ است… خیلی تلخ است.”اما چه باید کرد که الغریق یتشبث بکل حشیش- کسی که در حال غرق شدن است به هرچیزی چنگ می زند- و همین شد که هر روز گلشیفته بیش از دیروز پل های پشت سرش را خراب کرد و از آن سو هم نتوانست تا جای پای محکمی برای خودش دست و پا کند. حالا گلشیفته فراهانی در فیلم های دست چندم بازی می کند و با مجله های مد- و نه سینمایی- مصاحبه می کند و در این سو پدرش یادداشت های ملتمسانه می نویسد؛ اما خود کرده را تدبیر نیست! زیبایی ها و استعداد متعلق به خود آدم نیست و امانتی خدادادی است که باید در راه درست از آن استفاده بشود. زیبایی های زن و دختر هر خانواده ای جزء سرمایه های آن خانواده بوده و باید حفظ شود نه این که در خیابان و جلوی دوربین به حراج گذاشته شود.
مسئله شخص این خانم مطرح نیست، ایشان بعنوان یک ایرانی اعم از مسلمان و غیر مسلمان بایستی رعایت حیا و عفت کند چرا که ایرانیان همیشه مردمان با حجب و حیایی بوده اند چه قبل و چه بعد از اسلام. ایشان زمانی اشک مادران را با بازی در فیلم م مثل مادر بر روی گونه های آنان غلتاند اما امروز باید واقعا به حال وی گریه کرد که آن گلشیفته کجا و این گلشیفته کجا. اختصاصی تهران98 [ دوشنبه 90/6/7 ] [ 10:14 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
قرارم با طاهره صبح زود است. او و خواهرش نیمه شب با اتوبوس از همدان به سمت بیمارستان فارابی تهران راه افتاده بودند تا پزشک یکی از چشمهایش را معاینه کند و احتمال موفقیت جراحی را برای بازگرداندن بینایی به آن بسنجد و بگوید آیا امکان دارد بتواند روزی با یکی از چشمهایش دنیا را تا فاصلهای دو سه متری ببیند؟
![]() به گزارش جام جم آنلاین، به شمع آب شده میماند صورت طاهره؛ به ته ماندهای از شمعی که پیش از ذوب شدن، آن را از چهره زنی زیبا قالب زده بودند و حالا از آن، فقط حجمی بیشکل به جا مانده است، باقی بدنش هم وضع بهتری ندارد. گردنش، سینهاش، دستها و بازوهایش هم سوختهاند و رد اسید روی آنها گوشت اضافه آورده و رگههایی سرخ رنگ و چروک خورده شده است. طاهره با اسید آب شده، اسید طاهره را حل کرده اما زندهاش گذاشته است تا هر روز از نو بمیرد. قرارم با طاهره صبح زود است. او و خواهرش نیمه شب با اتوبوس از همدان به سمت بیمارستان فارابی تهران راه افتاده بودند تا پزشک یکی از چشمهایش را معاینه کند و احتمال موفقیت جراحی را برای بازگرداندن بینایی به آن بسنجد و بگوید آیا امکان دارد بتواند روزی با یکی از چشمهایش دنیا را تا فاصلهای دو سه متری ببیند؟ پری امجدی، مددکاری که همراه طاهره آمده است، اصرار دارد او باند را کنار بزند و صورتی را که نیست، به من نشان بدهد. خواهرش چند ثانیه به دستهای طاهره خیره میشود و بعد با بغض سرش را پایین میاندازد. عکسهای طاهره را دیدهام. هالهای از صورت پیش از اسید پاشی او را میشود در سیمای خواهرش دید، زنی آرام با پوستی گندمی، چشمهایی درشت، مژگانی بلند و پر پشت، ابروهایی سیاه و کشیده و گونهها و لبهایی صورتی. طاهره با باند ور میرود تا کنارش بزند. به او نزدیک میشوم و میگویم «لزومی ندارد این کار را....» اما پیش از آن که حرفم تمام شود او باند را از روی صورت پس میزند و آنوقت تودهای گوشت قرمز متورم و بیشکل را مقابلم میبینم؛ همه حرفهایم یادم میرود، ساکت میمانم و طاهره بدون پرسشهای من، قصهاش را آغاز میکند. روزی که طاهره آب شد 8 صبح چهارشنبه 15 اردیبهشت سال 89 ـ طاهره با صدای در از خواب پرید. ناشناسی داشت صدایش میکرد «نگار جان! در را باز میکنی؟» طاهره وقتی شنید مهمان ناخوانده پشت در، با اسم مستعار صدایش میکند خیال کرد حتما باید یکی از آشناها باشد. «نگار جان! در را باز میکنی؟» چهره طاهره برای آخرین بار در قاب آیینه ظاهر شد. دست برد زیر خرمن موهای بلند و فندقیاش که جمعشان کند اما غریبه امان نمیداد همچنان در میزد.«نگار ! نگار!» پانیذ هم همانوقت به صدای در از خواب بیدار شد. دخترک 2 سال و 6 ماهه بود. طاهره آه میکشد: «دخترم باهوش و شیرین زبان است. تازه پستانک را ازش گرفته بودم.» بچه دوید طرف در. طاهره هم پیاش رفت و در را که باز کرد زنی بلند قامت و دستکش پوش را دید که سطل قرمز دردار و نسبتا بزرگی همراه داشت. زن لاغر اندام گفت «نذری آوردهام....» و پیش از آن که طاهره حرفی بزند داخل شد. «ببخشید من هنوز شما را به جا نیاوردهام....» طاهره این را پرسید اما ته دلش روشن بود که غریبه، حتما یک دوست است و گواهش هنوز این بود که او را با اسم کوچک صدا میکرده است. «من دشمنی نداشتم. چرا باید نگران میشدم. جرمی به عنوان اسید پاشی نمیشناختم. حتی صفحات حوادث روزنامهها را نمیخوانم.» غریبه صمیمانه پاسخ داد: «خودم را معرفی میکنم اما اول برو از آشپزخانه قابلمه بیاور. برایت شیره نذری آوردهام.» خنده آمد و روی لبهای صورتی طاهره جاخوش کرد. زانو زد و قابلمه را نگه داشت تا غریبه آن را از شیره پر کند اما ناگهان متوجه شد که یکی از دستهای زن به سرعت توی کیف فرو رفت و با شتاب بیشتر، با شئ شبیه به آچار فرانسه بیرون آمد. پیش از آن که طاهره بخواهد واکنشی نشان بدهد آچار توی دست زن، شش، هفت بار بالا رفت و پشت سر طاهره کوبیده شد. چشمهایش تار شدند اما جریان خون جهنده را حس میکرد که لباسهایش را خیس کرده است. سرش گیج میرفت. به نظرش آمد که غریبه میخندد. پانیذ پشت سرش جیغ میکشید و گریه میکرد. طاهره نالید«چرا؟! » غریبه با خنده پرسید «حالا منو شناختی؟» ضربههای آچار فرانسه اعصاب گوش چپ و چشم چپ طاهره را برای همیشه از کار انداخت اما او در آن لحظه چنان درد داشت که متوجه چیزی نبود. «هنوز صدای گریه بچه ام را میشنیدم. منگ بودم. فکر کردم زن حالا باید فرار کند اما فرار نکرد. سعی کرد در سطل قرمز را باز کند. با خودم گفتم چرا میخواهد روی من شیره بریزد؟!» تا خواست بجنبد، غریبه اسید را سمتش پاشید. در کمتر از چند ثانیه فرایند حل شدن جسم طاهره با 4 لیتر اسید سولفوریک خالص مثل یک کابوس آغاز شد و زن حس کرد همه تنش آتش گرفته است سینهها، شکم، بازوها، رانها، و مهمتر از همه، صورتش. «من آن موقع هنوز چشمم حل نشده بود. تازه فهمیدم چیزی که روی پوستم ریخته اسید است. به سختی میتوانستم ببینم. درد میکشیدم. داشتم میسوختم. از شدت درد روی اسید نشستم. میترسیدم که مبادا دخترم خودش را به من بچسباند! میترسیدم که مبادا بچهام بسوزد اما پانیذ من سوخته بود....» صدای جیغهای بچه، دیگر معمولی نبود. درد داشت و طاهره هنوز چراییاش را نمیدانست. نکته: جراحیهای پیدرپی، طاهره و خانوادهاش را مقروض خویشاوندان و آشنایان کرده است و آنها دیگر برای ادامه جراحی ها توانایی مالی ندارند زن به اینجا که میرسد. صدایش میلرزد دلش میخواهد گریه کند اما نمیتواند، اشکی ندارد برای ریختن؛ چشمی ندارد که اشکی بریزد.«بدن و بخصوص پاهای دخترم با اسید سوخته بود.... دیگر سخت میتوانستم ببینمش.....» حالا یک سال و نیم از آن حادثه گذشته است اما پانیذ هنوز کابوسش را میبیند و هرچند مادرش پس از سوختگی همیشه صورتش را با باند از چشم او پنهان کرده است تا وحشت نکند، دخترک هنوز خاطرات آن روز را به یاد میآورد. «پانیذ گاهی تقلا میکند باند را از روی صورتم کنار بزند. هنوز گاهی میگوید مامان! یادمه اون خانم روی ما چایی ریخت. پوست تن منو کندن زدم به پام که خوب بشم.» اورژانس همدان 2 ساعت بعد از حادثه برای کمک به طاهره آمد. در بیمارستان هم او مدتها روی تخت دراز کشید و منتظر کمک ماند و به صدای پزشکان و پرستارها گوش کرد که میگفتند: «رفتنی است.» طاهره حالا از یادآوری آن روز متاثر میشود «شاید اگر سریع تر اقدام میکردند، میتوانستند یکی از چشم هایم را داشته باشم...» او تاوان چه چیز را پس داد؟ طاهره حتی وقتی در بیمارستان بستری شد، هنوز نمیدانست چرا زن غریبه به او اسید پاشیده است. «خودش میگوید میخواسته از شوهرم انتقام بگیرد و به همین دلیل من و دخترم را سوزانده! در اولین دادگاه به من گفت تو چیزی نداشتی که ازت بگیرم...» اما زن اسید پاش اشتباه میکند، طاهره چیزهای زیادی داشته که زن غریبه از او گرفته است، چیزهایی مثل زیبایی، جوانی، سلامت، و یک زندگی نقلی سه نفره که مجلل نبود اما طاهره در آن احساس خوشبختی کامل میکرد. طاهره تعلقاتی داشته که حالا هیچکدامشان را ندارد، چشمهایی برای دیدن، بینی خوش نقش برای بو کشیدن، ابروانی که وقتی متعجب میشد بالا میدادشان، موهایی که بلند و پر پشت بودند، پوستی که مثل برگ گل لطیف بود و.... زن وقتی یاد دادگاه میافتد و حرفها را تکرار میکند باز صدایش میلرزد و باز اشکی نیست که گونهاش را تر کند و باز تلاش بی حاصل او برای گریستن و باز.... پلیس مدت کوتاهی پس از حادثه فهمید زن اسیدپاش، پیشتر با همسر طاهره رابطه دوستی داشته و مرد، یکی دو سال، به خانه او میرفته است. «آن دختر از شوهرم میخواسته مرا طلاق بدهد و با او ازدواج کند اما شوهرم قبول نکرده بود و میخواسته ترکش کند، همین موضوع باعث شده تصمیم بگیرد بیاید سراغ من تا انتقام بگیرد.» اما چرا زن از طاهره باید انتقام میگرفت؟! این پرسشی است که طاهره هم پاسخش را نمیداند. حالا مدتی است مرد به جرم رابطه نامشروع روز و شبش را در زندان میگذراند. طاهره میگوید: «شوهرم پشیمان است، من او را از نظر قانونی بخشیدهام. او نمیخواست کار به اینجا برسد.» اگر خدا بخواهد.... طاهره از روزی که سوخته دیگر صورتش را ندیده؛ دقیقا نمیداند چه شکلی شده است و فقط حدس میزند کاملا سوخته باشد اما هنوز امید دارد با معجزهای مثل روز اول شود. «خدا میتواند معجزه کند. خودش میداند من بیگناه این طوری شدم. اگر بخواهد پزشکانی میفرستد که صورتم را جراحی کنند، اگر بخواهد کسانی را میفرستد که کمکم کنند هزینههای جراحیهایم را بپردازم.» او دارد با باند سوختگی صورتش را میپوشاند. «آرزو؟! تنها آرزویم این است که پانیذ را یکبار دیگر با چشم خودم ببینم... میخواهم ببینم دخترم چه شکلی شده....» خواهر طاهره با بغض میگوید: «گاهی وقتها از درد و گرما کلافه میشود.... گاهی وقتها زخمهای تنش میخارند.... میدانی که.... نمیشود این زخمها را خاراند... تن خواهرم مثل صورتش شده....» زخمهای تن طاهره خوب شدنی نیستند، خارششان را هم نمیشود آرام کرد. تن او، پوستی ندارد که بشود ناخنها را رویش کشید و از خارشش کم کرد. فقط درد است که جرات میکند روی تن طاهره ناخن بکشد و دلش را ریش ریش کند. دخترها وقتی از همه جا رانده و مانده میشوند سر روی شانه پدرشان میگذارند تا غم دنیا را فراموش کنند اما غم طاهره پایانی ندارد. پدرش 21 سال پیش فوت کرده و خانوادهاش تنها مانده است؛ خانوادهای پرجمعیت که طاهره از وقتی از بیمارستان مرخص شده با آنها زندگی میکند؛ خانوادهای که جراحیهای پی در پی دخترشان باعث شده است مقروض خویشاوندان و آشنایان شوند. بوی زخمهای زن در گرمای تابستان بیشتر شده است و بعید نیست در سفرهای طولانی اش از همدان به بیمارستانهای مختلف تهران، عفونی شوند. طاهره و خواهرش هر بار به تهران میآیند حتی جایی برای ماندن ندارند و ناچارند تا شب نشده برگردند همدان. «مشکل اصلی این است که بیمه هزینههای اسید پاشی را حساب نمیکند! نمیدانم چرا. شاید میترسند کسی سوءاستفاده کند اما آخر من....» از روی نیمکت بیمارستان بلند میشویم و به سمت حیاط راه میافتیم. طاهره و خواهرش تا هوا گرمتر نشده باید سوار اتوبوس شوند. آفتاب، سوختگیهای تن طاهره را آتش میزند. مددکار بدرقهشان میکند و قول میدهد راهی برای کم کردن هزینه جراحی چشمش پیدا کند؛ قولی که میداند احتمال عملی شدنش کم است. بیشتر کسانی که از کنارمان میگذرند با تعجب و ترس نگاهمان میکنند. طاهره تاکنون 27 بار زیر تیغ جراحی رفته است و هنوز هم مردم، حتی حالا که صورتش را پشت باندهای سپید پنهان کرده است، با دیدن رگههای سوختگی اسید روی دستهایش، متاثر میشوند و گاهی نمیتوانند گریهشان را پنهان کنند. طاهره نگاههای مردم را نمیبیند اما از سکوت من، خواهرش و مددکار حدس میزند که همگی معذب هستیم. «به نظر شما صورت من چند جراحی دیگر میخواهد که بتوانم وارد اجتماع شوم؟ چند جراحی دیگر را باید بگذرانم که بتوانم باند را از روی صورتم بردارم و دخترم نترسد؟ فکر میکنی چند جراحی دیگر لازم است تا... دخترم.... بتواند دوباره صورتم را ببوسد؟» [ دوشنبه 90/6/7 ] [ 10:6 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
هیچ وقت شادی آن دوران را فراموش نمیکنم؛ زندگیام رنگ و بوی تازه به خود گرفته بود اما این شادیها با بزرگتر شدن جوزفین روزبهروز رنگ میباخت. دختر خودخواهی بود هرچه میخواست باید به دست میآورد. به من و پدرش بیمحلی میکرد و خودش را برتر از دیگران میدانست، خسته شده بودم
![]() این زن اروپایی دوست نداشت شوهرش تنها دخترشان را بیشتر از او دوست داشته باشد. هفتم ژوئن 2011 میلادی (17 خردادماه سالجاری) پلیس آمستردام در جریان یک جنایت عجیب قرار گرفت که ابتدا به نظر میرسید دختر 14 ساله خودکشی کرده است چرا که درها و قفلهای ورودی سالم بودند و هیچ به همریختگی یا شکستگیای در اثاثیه منزل وجود نداشت و مهمتر اینکه سرقت نیز در خانه صورت نگرفته بود. در بررسیهای نخست بازرسان پلیس احتمال دادند دختر 14 ساله در غیاب دیگر اعضای خانوادهاش با انگیزه مرموزی در حالت روانی خاص خودکشی کرده است اما تجسسهای پزشکیقانونی از وجود ضرباتی به سر دختر 14 ساله خبر داد که فرضیه مرگ خودخواسته را حذف کرد و تیم پلیسی خود را در برابر قتلی خاموش دید. بازپرس پرونده به دنبال ردپایی از عاملان این جنایت تحقیقات خود را از پدر و مادر «جوزفین» آغاز کرد. مادر جوزفین در بازجوییها به ماموران گفت: وقتی صبح میخواستم برای خرید بیرون بروم هرچه دخترم را صدا کردم تا همراه من بیاید، نپذیرفت و نیامد. زمانی که خرید کردم همزمان با همسرم که از سرکار بازگشته بود به خانه رسیدم و هرچه به دنبال جوزفین گشتم پیدایش نکردم تا اینکه جسد وی را داخل حیاط خانهمان پیدا کردیم. او خود را از پشتبام به پایین پرتاب کرده بود. با ادعاهای این زن، پلیس دست به تحقیق از پدر جوزفین زد. مرد 40 ساله به ماموران گفت: مدتی بود که جوزفین دچار رفتارهای عصبی شده بود، نصیحت هم کارساز نبود تا اینکه شب پیش از حادثه به اتفاق هم به میهمانی رفتیم. ابتدا خستگی را بهانه کرد تا زودتر به خانه بازگردیم ولی با گذشت زمان با بهانهگیریهای بچگانه مادرش را عصبانی کرد. جوزفین تنها بچه خانواده بود به همین خاطر از هر محبتی بینیاز بود و هرچه میخواست بلافاصله فراهم میشد. من و مادرش خیلی دوستش داشتیم ولی مادرش از رفتارهای وی به تنگ آمده بود و مدام از من میخواست او را تنبیه کنم ولی من این کار را نمیکردم. با ادعای این مرد، کارآگاهان بازجویی از مادر جوزفین را در دستور کار خود قرار دادند. این زن وقتی همسرش را در بازجوییها دید اتهام قتل را پذیرفت و گفت: وقتی ازدواج کردم از آنجایی که همسرم خیلی بچه دوست داشت تصمیم گرفتیم خیلی سریع بچهدار شویم ولی من نازا بودم و مانند موش آزمایشگاهی خود را به پزشکان سپردم تا درمانی برایم بیندیشند. سرانجام پس از 10 سال صاحب دختری شدم. هیچ وقت شادی آن دوران را فراموش نمیکنم؛ زندگیام رنگ و بوی تازه به خود گرفته بود اما این شادیها با بزرگتر شدن جوزفین روزبهروز رنگ میباخت. دختر خودخواهی بود هرچه میخواست باید به دست میآورد. به من و پدرش بیمحلی میکرد و خودش را برتر از دیگران میدانست، خسته شده بودم، رفتارهایش برایم غیرقابل تحمل بود، پدرش مرا از یاد برده بود، دیگر زن رویاهایش نبودم، بیمحلیهای او هم به این جنون افزوده بود. [ دوشنبه 90/6/7 ] [ 10:6 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 9:59 صبح ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
در هر حال اگر هم قرار بود موضوعی را وزارت ورزش متذکر شود ، راهش این نبود و می توانست خیلی محرمانه از طریق روابط عمومی به رسانه ها اعلام کند . چطور زمانی که قرار است یک جریانی مثبت یا منفی برای تشکیلات ورزش انعکاس یابد یک روزه همه رسانه ها را درگوشی اطلاع به چنین کاری می دهند اما حالا به راحتی با آبروی یک چنین فردی که حتما هم کار او با انتقاد مواجه بوده و ما در همین ستون بارها از وی انتقاد کرده ایم بازی می شود.
سرویس ورزشی «تابناک» ـ سایت خبری وزارت ورزش در یکی از اخبار شب گذشته خود اطلاعیه ایی را روی خروجی خود قرار داده که اگر چه کوتاه و گذراست اما حاوی نکاتی تامل برانگیز است که باید آقای وزیر توجه بیشتری به اینگونه امور داشته باشد. در بخشی از این خبر آمده است با توجه به اینکه فلان آقا که دوسال رییس فدراسیون.... بوده فاقد صلاحیت است و از همان ابتدا هم مقامات امنیتی وی را تایید نکرده بودند بنابراین رسانه ها از ذکر مصاحبه با وی خودداری نمایند! ![]() اینجا دو موضوع قابل طرح و قابل بحث وجود دارد. اولی که بسیار هم مهم است بازی با آبروی افراد به این شکل واضح و خیلی بی پرواست که تاکنون در ورزش ما سابقه نداشته اینچنین راجع به فردی که دو سال ریاست یک فدراسیون پایه را بر عهده داشته است که آبروی فردی و اجتماعی و خانوادگی طرف به راحتی بر باد رود. در هر حال اگر هم قرار بود موضوعی را وزارت ورزش متذکر شود ، راهش این نبود و می توانست خیلی محرمانه از طریق روابط عمومی به رسانه ها اعلام کند . چطور زمانی که قرار است یک جریانی مثبت یا منفی برای تشکیلات ورزش انعکاس یابد یک روزه همه رسانه ها را درگوشی اطلاع به چنین کاری می دهند اما حالا به راحتی با آبروی یک چنین فردی که حتما هم کار او با انتقاد مواجه بوده و ما در همین ستون بارها از وی انتقاد کرده ایم بازی می شود. از طرفی اگر وی دوسال است که مشکل دارد و هیچگونه ابلاغ رسمی هم نداشته چگونه در روز روشن فدراسیونی به این بزرگی را می چرخانده ، به مسابقات خارجی می رفته، رییس کنفدراسیون شنای غرب آسیا شده و هزاران ورزشکار را هدایت می کرده و برمسند یک چنین فدراسیونی تکیه زده بود. در هر حال خدمت آقای وزیر ورزش باید بگوییم که اولین گاف بزرگ را دادید و امیدوارم این آخرین گاف شما هم باشد. ورزش جای جوانمردی ها و مروت و مردانگی و راستی و درستی و چشم پوشی بر عیوب است و نه پرده دری و بازی کردن با آبروی افراد هر چند که شاید همه نکات ذکر شده دراطلاعیه سایت ورزش درست باشد اما راه و روش اعلام آن این نبود. [ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:24 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
انگلیسیها که به خوبی با برخی تعصبات قومی در جهان اسلام آشنا بوده و برای تقویت آن برنامههای طول و دراز داشتهاند، تاکنون این مسأله را دامن زده و.../ کلمه «خلیجفارس» و «بحر فارس» قرنهاست که در میان ملتها شهرت دارد و... نپذیرفتن این دلیل روشن و محکم، سیاستی استکباری است، نه شبهه علمی.
به لحاظ تاریخی، مدت زیادی از جنجالآفرینیها بر سر نام همیشگی «خلیجفارس» یا تعابیر دیگر نمیگذرد و تنها در همین چند دهه اخیر بوده که کشورهای شکل گرفته با ترفندهای انگلیسی در منطقه، مدام بر این طبل کوبیده و عرض خود بردهاند. به گزارش «تابناک»، انگلیسیها که به خوبی با برخی تعصبات قومی در جهان اسلام آشنا بوده و برای تقویت آن برنامههای طول و دراز داشتهاند، تاکنون این مسأله را دامن زده و زنده نگه داشتهاند و این در حالی است که مراجعه به نقشههای قدیمیتر و منابع درجه اول، شاید بسیاری از مسائل را برای انسانهای با منطق و به دور از تعصب حل کند. آنچه در پی میآید، سند دیگری بر درستی نام «خلیجفارس» در تاریخ است که پایگاه خبری «مرکز خبر حوزه» آن را منتشر کرده است: «عزالدین ابوحامد عبدالحمید»، معروف به «ابن ابی الحدید» متوفی قرن هفتم در شرح خطبه سیزدهم نهجالبلاغه بر نام «خلیجفارس» تأکید کرده است. در این باره حجتالاسلام والمسلمین محمد اسلامیپناه، یکی از محققین و پژوهشگران حوزوی در گفتوگو با مرکز خبر حوزه، با اشاره به شرح خطبه سیزدهم امام علی(ع) در نهجالبلاغه، اظهار داشت: حضرت در این خطبه میفرماید: (وَ مِنْ کَلامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ ) فِى ذَمِّ الْبَصَرَةِ وَ أَهْلِها: کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ، وَ أَتْباعَ الْبَهِیمَةِ، رَغا فَأَجَبْتُمْ، وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ، أَخْلاقُکُمْ دِقاقٌ، وَ عَهْدُکُمْ شِقاقٌ، وَ دِینُکُمْ نِفاقٌ، وَ ماؤُکُمْ زُعاقٌ، وَ الْمُقِیمُ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَ الشَّاخِصُ عَنْکُمْ مُتَدارَکٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ، کَأَنِّى بِمَسْجِدِکُمْ کَجُؤْجُوءِ سَفِینَةٍ، قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهَا الْعَذابَ مِنْ فَوْقِها وِ مِن تَحْتِها، وَ غَرِقَ مَنْ فِى ضِمْنِها. و فى روایة: وَ ایْمُ اللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتّى کَأَنِّى أَنْظُرُ إِلى مَسْجِدِها کَجُؤْجُوءِ سَفِینَةٍ أَوْ نَعامَةٍ جاثِمَةٍ. و فى روایة: کَجُؤْجُوءِ طَیْرٍ فِى لُجَّةِ بَحْرٍ. «سرزنش مردم بصره: شما سپاه یک زن بودید، و پیروان حیوان (شتر عایشه) تا شتر صدا مى کرد مىجنگیدید، و تا دست و پاى آن قطع گردید فرار کردید، اخلاق شما پست، و پیمان شما از هم گسسته، دین شما دورویى، و آب آشامیدنى شما شور و ناگوار است، کسى که میان شما زندگى کند به کیفر گناهش گرفتار مىشود و آن کس که از شما دورى گزیند، مشمول آمرزش پروردگار مىگردد، گویا مسجد شما را مىبینم که چون سینه کشتى غرق شده است، که عذاب خدا از بالا و پایین او را احاطه مىکند و سرنشینان آن همه غرق مىشوند. و در روایتى است: سوگند به خدا، سرزمین شما را آب غرق مىکند، گویا مسجد شما را مىنگرم که چون سینه کشتى یا چونان شترمرغى که بر سینه خوابیده باشد بر روى آب مانده است و در روایت دیگر: مانند سینه مرغ روى آب دریا. ![]() و در روایت دیگرى آمده است: خاک شهر شما بد بوترین خاکهاست، از همه جا به آب نزدیکتر و از آسمان دورتر، و نه دهم شر و فساد در شهر شما نهفته است، کسى که در شهر شما باشد، گرفتار گناه و آنکه بیرون رود در پناه عفو خداست؛ گویى شهر شما را مىنگرم که غرق شده و آب آن را فرا گرفته، چیزى از آن دیده نمىشود، مگر جاهاى بلند مسجد، مانند سینه مرغ روى امواج آب دریا». وی در ادامه با اشاره به شرح ابن ابی الحدید از خطبه سیزدهم نهجالبلاغه، ابراز داشت: ابن ابی الحدید در این شرح آورده است: فأما إخباره ع أن البصرة تغرق عدا المسجد الجامع بها فقد رأیت من یذکر أن کتب الملاحم تدل على أن البصرة تهلک بالماء الأسود ینفجر من أرضها فتغرق و یبقى مسجدها . و الصحیح أن المخبر به قد وقع فإن البصرة غرقت مرتین مرة فی أیام القادر بالله و مرة فی أیام القائم بأمر الله غرقت بأجمعها و لم یبق منها إلا مسجدها الجامع بارزا بعضه کجؤجؤ الطائر حسب ما أخبر به أمیر المؤمنین (ع) جاءها الماء من بحر فارس من جهة الموضع المعروف الآن بجزیرة الفرس و من جهة الجبل المعروف بجبل السنام و خربت دورها و غرق کل ما فی ضمنها و هلک کثیر من أهلها . و أخبار هذین الغرقین معروفة عند أهل البصرة یتناقلها خلفهم عن سلفهم. «و درست آن است که این موضوع اتفاق افتاده و بصره تا کنون دو بار غرق شده است، یک بار به روزگار حکومت القادر بالله و بار دیگر به روزگار حکومت القائم بامرالله و در این هر دو بار تمام بصره را آب گرفته و غرق شده است و فقط مسجد آن شهر چون سینه کشتى یا سینه پرنده از آب بیرون مانده و مشخص بوده است، به همانگونه که امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ در این خطبه خبر داده است، آب از خلیج فارس از جایى که امروز به «جزیره فرس» معروف است و از سوى کوهى که به «کوه سنام» معروف است، طغیان کرده و تمام خانههاى آن ویران و هر چه در آن بوده غرق شده و بسیارى از مردمش کشته شدهاند و اخبار مربوط به این دو حادثه نزد مردم بصره معروف است و اشخاص از قول نیاکان خود آن را نقل مىکنند». این محقق و پژهشگر حوزوی بیان داشت: ابن ابی الحدید در قرن هفتم در این شرح، نامی از خلیج فارس آورده (... جاءها الماء من بحر فارس من جهة الموضع المعروف الآن بجزیرة الفرس...) و علت غرق شدن شهر بصره را آبهای خلیج فارس معرفی کرده است. وی تصریح کرد: کلمه «خلیجفارس» و «بحر فارس» قرنهاست که در میان ملتها شهرت دارد و مورد استفاده عموم مردم بوده. آیا مدرک و سندی بهتر از این میتوان در این موضوع ارایه داد؟ نپذیرفتن این دلیل روشن و محکم، سیاستی استکباری است، نه شبهه علمی. حجتالاسلام والمسلمین اسلامیپناه با بیان این که ابن ابی الحدید در سال 586 متولد شده است، خاطرنشان ساخت: نام اصلی او فخرالدین ابوحامد عبدالحمید معروف به ابن ابی الحدید و در سال 656 در سن هفتاد سالگی در بغداد وفات یافته است. وی با تعریف و تمجید از شرح ابن ابی الحدید، تصریح کرد: این شرح، یکی از بهترین شرحهای نهج البلاغه است که به دستور وزیر شیعی خلیفه عباسی محمد ابن احمد افخمی شیعی نوشته شده و از شروحی است که مورد قبول محققین، بزرگان و اساتید شیعه و سنی و شرح جامع و مقبولی است که در آن عصاره و خلاصه کتب ادبی، تاریخی، کلامی و فقهی آمده است. این محقق و پژوهشگر حوزوی در پایان به سفارش آیتالله بروجردی برای استفاده از شرح ابن ابی الحدید اشاره کرده و اظهار داشت: مرحوم آیتالله بروجردی توصیه فراوانی برای حوزویان داشتند که این شرح را حتما مطالعه کنند و تأکید فراوان بر آن داشتند. [ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:23 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
نمایندگان در ادامه بررسی لایحه افزایش تعطیلی عید فطر، پس از تصویب کلیات این لایحه ماده واحده این لایحه را نیز مصوب کردند/ دولت در لایحه اولیه خود خواستار دو روز تعطیلی برای عید فطر بود و در این لایحه ذکر شده بود که اگر روز بعد از عید فطر در کشور تعطیل باشد...
سرویس مجلس «تابنک» ـ نمایندگان مجلس شورای اسلامی با کلیات لایحه افزایش تعطیلات عید فطر به دو روز موافقت کردند. به گزارش خبرنگار «تابناک»، نمایندگان در ادامه بررسی لایحه افزایش تعطیلی عید فطر، پس از تصویب کلیات این لایحه ماده واحده این لایحه را نیز مصوب کردند. دولت در این لایحه پیشنهاد کرده است که به تعطیلات عید فطر یک روز اضافه شود و همچنین اگر روز دوم تعطیلات عید فطر با تعطیل رسمی کشور همراه شد، یک روز دیگر به تعطیلات عید فطر اضافه شود. هم اکنون نمایندگان در حال مطرح کردن پیشنهادهایی درخصوص تبصره های این ماده واحده هستند. گفتنی است دولت در لایحه اولیه خود خواستار دو روز تعطیلی برای عید فطر بود و در این لایحه ذکر شده بود که اگر روز بعد از عید فطر در کشور تعطیل باشد روز بعد از آن نیز تعطیل خواهد بود که مجلس با این نظر دولت مخالفت کرد و تنها روز اول و دوم شوال را تعطیل اعلام کرد. تکمیلی: به گزارش «تابناک»، تفاوت مصوبه امروز مجلس با لایحه دولت در این است که دولت خواسته بود اگر تعطیلات عید فطر به روز جمعه برخورد کند، یک روز دیگر هم تمدید شود اما کمیسیون اجتماعی مجلس این تبصره را از لایحه دولت حذف کرده بود. از این رو تعطیلات عید فطر دو روز خواهد بود. چه به روز جمعه بیفتد و چه نیفتد. گفتنی است علی مطهری پیشنهاد داد تا در قالب تصویب این قانون، به دولت اجازه داده شود تا ساعات کار کارمندان در مناطق مختلف را متناسب با ماه رمضان، کاهش دهد. اما لاریجانی این پیشنهاد را قابل طرح ندانست چرا که عنوان لایحه دولت را تغییر می?دهد و تاکید کرد که اقدام دولت در کاهش ساعت کار در ماه رمضان غیرقانونی بوده است. اما مطهری معتقد بود که لازم است برای این منظور چنین اجازه قانونی?ای به دولت داده شود تا دیگر دولت قانون گریز خوانده نشود. حمیدرضا فولادگر نماینده اصفهان نیز با تاکید بر اینکه رای مجلس به افزایش تعطیلات عید فطر در ازای کاهش یک روز از تعطیلات کشور بوده است، گفت: پیشنهاد میکنم که در راستای تاکید مقام معظم رهبری بر ساماندهی تعطیلات کشور، روز 12 فروردین که از تعطیلات نورورزی است را از لیست تعطیلات حذف کنیم. رئیس مجلس که هر پیشنهادی را منجر به وقت گیری از مجلس می خواند و با همه آنها مخالف به نظر می رسید، خطاب به فولادگر گفت: در این کاری فوری اگر بخواهید کاری بکنید مشکل ایجاد می کند و به ضد خودش تبدیل می شود. خواهش می کنم صرف نظر کنید. روز 12 فروردین یک تعطیلی ملی است و روز جمهوری اسلامی است، چرا می خواهید آن را حذف کنید. وی افزود: لازم است که این مساله را به طرح جامع ساماندهی تعطیلات واگذار کنیم و در قالب یک لایحه فوریتی، تصمیم عاجلانه نگیریم. فولادگر که به لاریجانی یادآور می شد چهار سال است که این طرح جامع ساماندهی تعطیلات ارائه ندشه است، با اصرار رئیس مجلس، از قید پیشنهادش مبنی بر حذف تعطیلی 12 فروردین گذشت. پیشنهاد بعدی از سوی احمد توکلی ارائه شد که گفت: باید به دولت اجازه داد تا یک روز را با تایید هیات وزیران از لیست تعطیلات حذف کند. چون یک میلیون کارگر روزمزد در این روز تعطیلی اضافه بی مزد می شوند و تولید ملی کشور و درآمد ملی کشور کاهش می یابد، لازم است که یک روز از تعطیلات را کم کنیم. وی که موافق حذف تعطیلی 12 فروردین و پیشنهاد فولادگر بود، ادامه داد: مردم میلیونی روزهای 22 بهمن، روز 12 فروردین چه کار می کنند؟ وقتی برنامهای برای این روز نیست، تعطیلات بی خاصیت می شود. بنابراین حذف آن مشکلی ایجاد نمی کرد. با این حال خوب است به خود دولت اجازه دهیم که یک روز از تعطیلات کشور را حذف کند. اما محمدرضا میرتاجالدینی معاون پارلمانی دولت مخالف پیشنهاد توکلی بود و می گفت: ما 5 روز تعطیلی ملی و 15 روز تعطیلی مذهبی قطعی داریم که هر کدام را بخواهیم کم کنیم، حرف و حدیث پیش می آید که چرا مثلا 15 خرداد را از تعطیلات کم کردیم یا شهادت ائمه را از لیست تعطیلات حذف کردیم. وی افزود: حال که یک شیرینی به مردم داده اید با کاهش یک روز از تعطیلات در کام مردم تلخ نکنید. پس از این مذاکرات برای پیشنهاد توکلی رای گیری شد که با رای موافق نمایندگان مواجه نشد و به تصویب نرسید [ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:23 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
اطلاعات رسیده نشان میدهد که پاسخ ایران اینگونه بوده است که هر تجاوزی از طرف غرب به سوریه بر هر مسلمانی واجب میکند که در کنار سوریه بایستد و این کاری است که ایران انجام خواهد داد.
امیر قطر که اخیرا در سفری چند ساعته به ایران آمد و گفته میشود حامل پیام آمریکاییها نیز بود، در مقابله خواسته خود درباره سوریه، پاسخی قاطع از رئیس جمهوری ایران دریافت کرد. به گزارش فارس، روزنامه الدیار لبنان با اشاره به سفر اخیر «شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی» امیر قطر به تهران و دیدار وی با «محمود احمدینژاد» اعلام کرد که وی در این سفر ناکام ماند. الدیار نوشت: دیدار امیر قطر با احمدینژاد درباره سوریه به نتیجهای نرسید. وی از مسئولان ایرانی خواست تا با توجه به تصمیم بینالمللی که بازگشتناپذیر است، به نرم شدن موضع سوریه با هدف اجتناب از مداخله [نظامی] غرب کمک کند؛ زیرا وی [امیر قطر] میتواند مانع چنین دخالتی شود و راهکاری تاریخی ارائه کند که سوریه را از مداخله خارجی در امان نگاه دارد. این روزنامه افزود: اطلاعات رسیده نشان میدهد که پاسخ ایران اینگونه بوده است که هر تجاوزی از طرف غرب به سوریه بر هر مسلمانی واجب میکند که در کنار سوریه بایستد و این کاری است که ایران انجام خواهد داد. الدیار افزود: طبق این اطلاعات، مسئولان ایرانی به امیر قطر تاکید کردند که سیاست آمریکا امور منطقه را به سوری رویارویی مستقیم سوق میدهد که پیامد آن دامن همه را میگیرد و هر تعرضی به سوریه سبب آغاز جنگ در منطقه میشود. در این گزارش آمده است که امیر قطر حامل پیامی از آمریکاییها برای مسئولان ایرانی در خصوص لزوم آرامش در افغانستان نیز بوده است. امیر قطر پنجشنبه شب گذشته در سفری سه ساعته به تهران آمد و پس دیدار با مقامات ایران، تهران را ترک کرد. سفر امیر قطر به ایران در چندماه اخیر که کشورهای عربی شاهد انقلاب مردم خود است، نخستین سفر یک مقام بلندپایه عربی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به ایران بود. پیش از این نیز احمد داود اوغلو وزیر خارجه ترکیه به ایران آمده بود که وی نیز پاسخی قاطع از ایران درباره سوریه شنیده بود. وی یکشنبه 19 تیرماه گذشته (10 ژوئیه) وارد تهران شد و با مقامات ایران درباره سوریه گفتوگو کرد. روزنامه الاخبار در این خصوص نوشت: وزیر خارجه ترکیه در سفر اخیر خود به ایران تلاش کرد مهارتهای دیپلماتیک خود را به کار بگیرد تا بتواند ایرانیها را متقاعد کند تا حمایت خود را از بشار اسد بردارند زیرا چنین امری میتوانست از سرسختی مواضع بشار اسد بکاهد و وی را به سازش [با غرب] بکشاند. الاخبار افزود، منابعی که اخبار دیدارها و مذاکرات داود اوغلو را دنبال کردند، گفتند که داود اوغلو پاسخی سخت شنید و مشاهده کرد که تهران بشدت هرگونه اقدامی که بشار اسد را هدف قرار بدهد، رد میکند. در حالی که داود اوغلو قرار بود پس از این سفر به سوریه برود، امیدوار بود که برگهای برندهای همراه خود به دمشق ببرد ولی آنچه در تهران شنید و قبلا نیز هشدار آن را شنیده بود که اگر پایگاههای آمریکا در ترکیه علیه سوریه اقدامی کنند، [تهران] مجبور است این پایگاهها را هدف بگیرد، مقامات آنکارا را به این یقین رساند که نزدیکشدنشان به موضوع سوریه غلط بوده است و میبایست برای بازگرداندن آرامش به مناسبات دمشق-آنکارا تلاش کنند. دمشق هماکنون به بهانه ناآرامیهایی که از بیش از چهار ماه پیش در این کشور به دلیل فعالیت گروهکهای مسلح آغاز شده است، تحت فشار شدید آمریکا و کشورهای غربی و همچنین فشار ترکیه و عربستان سعودی قرار دارد ولی بشار اسد در سخنان اخیر خود به مناسبات سالروز تشکیل نیروی مسلح در سوریه، تاکید کرد که به فشارها تن نخواهد داد [ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:22 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
این مافیا مواد مخدر جدید از جمله دستمالهای مرطوب مخدر را برای مرطوب نگه داشتن و لطافت پوست در پوشش لوازم بهداشتی وارد بازار کردند که نام این دستمال مخدر "السیمن" است.
یک متخصص علوم رفتاری و آسیب شناس اجتماعی از ورود مواد مخدر جدید در شکل دستمال مرطوب با نام "السیمن" به بازار خبر داد و گفت: این دستمال مخدر از راه خون جذب بدن شده و توهم کاذب ایجاد می کند. دکتر مجید ابهری در گفتگو با خبرنگار مهر افزود: اخیرا با توجه به اینکه انواع مواد مخدر روانگردان صنعتی توسط نیروهای انتظامی و نهادهای مربوطه شناسایی شده و در جهت مقابله با آنها اقدامات موثر به عمل آمده است به همین دلیل این بار ناتوی فرهنگی که به قصد نفوذ در بین جوانان و ایجاد انحراف فکری و اعتیاد در آنها از هیچ سرمایه گذار و برنامه ریزی خودداری نمی کند مواد مخدر روانگردان را با نامهای جدید وارد بازار کرده است. این متخصص علوم رفتاری و آسیب شناس اجتماعی تاکید کرد: در حالی که اساس و پایه این مواد جدید همان شیشه و مواد آمفتامینی است که فقط نام و شکل آن عوض شده است. وی به نامهای این مواد مخدر جدید اشاره کرد و گفت: از جمله این نامها موی سرخ پوست، آجر، جرس، نیلوفرانه، افلاطون و مریخ است. ابهری با اشاره به اینکه مافیای مواد مخدر با نامهای کاذب جدید هدفهای شوم خود را دنبال می کند، افزود: این مافیا مواد مخدر جدید از جمله دستمالهای مرطوب مخدر را برای مرطوب نگه داشتن و لطافت پوست در پوشش لوازم بهداشتی وارد بازار کردند که نام این دستمال مخدر "السیمن" است. به گفته وی ، استفاده از این نوع دستمالها بین دختران جوان رواج بیشتری داشته و از راه خون جذب بدن شده و توهم کاذب ایجاد می کند. این استاد دانشگاه به جوانان توصیه کرد که فریب نامهای مختلف مواد مخدر را نخورند چرا که مواد جدید از همان مواد مرگ آور قدیمی تهیه می شوند و نباید حتی از سوی کنجکاوی و ساده لوحی به طرف اینگونه مواد رفت [ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:22 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
«اسکار پیستوریوس» دوندهی قطع عضو آفریقای جنوبی، شاید نخستین عضو جامعهی بشری در طول جنبش المپیک باشد که داعیهدار رقابت با ورزشکاران سالم و بدون عیب و نقص است. او امروز سرانجام به آرزوی دیرینهاش رسید و در کنار قهرمانان جهان و المپیک در دایگو دوید.
به گزارش ایسنا، ورزش سراسر تلاش ومبارزه است. تلاش و مبارزهای که نه تنها در جنبش المپیک به آن تصریح شده، بلکه در ذات وجودی انسانها نیز نهفته است. در راه این تلاش و مبارزه، حتی محدودیتهای بدنی نیز نمیتواند انسان را از رسیدن به اهداف والایش بازدارند. «اسکار پیستوریوس» یک ورزشکار بینظیر است که توانسته با محدودیتها مبارزه کرده و حتی داعیهی سینه به سینه شدن با ورزشکاران سالم را دارد. او با علاقه و تلاش فراوان بر همهی محدودیتها غلبه کرده و پیش از بازیهای المپیک پکن نشان داد که به هر ریسمانی برای رسیدن به اهدافش چنگ میزند، اما موفق به حضور در این بازیها نشد. ![]() پیستوریوس اگرچه از یک معلولیت بزرگ برخوردار است، امروز برای نخستین بار در سیزدهیمن دوره رقابتهای جهانی دوومیدانی با ورزشکاران سالم در خط استارت قرار گرفت و عملکرد قابل قبولی هم داشت. این برای اولین بار بود که یک ورزشکار معلول در کنار دوندگان سالم، آن هم در بالاترین سطح رقابتی دوومیدانی دنیا مبارزه میکند و فریاد موفقیت سر میدهد. او امروز در دور مقدماتی رقابتهای 400 متر مسابقات جهانی درخشید و به مرحله نیمه نهایی رسید، اما با این حال مسیر حضور او در رقابت با ورزشکاران سالم چندان هموار نبود و او برای حضور در کنار آنها، تلاشهای بیشماری انجام داد. ** چشمانداز نخست (دوران کودکی و نوجوانی) «اسکار پیستوریوس» که این روزها به نام «تنها دوندهی بدون پای زمین» شهرت دارد، در روز 22 نوامبر سال 1986 میلادی در بخش سندتون شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی به دنیا آمد. وی در همان بدو تولد هم شرایط ویژهای داشت. به دلیل مشکلی که در رشد پاهایش داشت، در یازده ماهگی، اولیاء او بنابر توصیه پزشکان رضایت دادند تا پاهایش از زیر زانو قطع شوند. ![]() البته اسکار کوچکتر از آن بود که بتواند این خاطرهی تلخ را به یاد آورده و یا حتی لذت قدم برداشتن با دو پا را به خاطر بیاورد. به هر حال او با این شرایط ویژه به مدرسه رفت؛ اما، از همان اوایل نشان داد که نمیخواهد با قطع عضو خاصی که دارد، گوشهای بنشیند. در مدرسه چیزی حدود یازده سال سن داشت که راگبی بازی میکرد. البته با تیغههایی مصنوعی که به جای پا برایش طراحی شده بود، میدوید. پس از آن در رشتههایی همچون واترپلو و یا تنیس هم شرکت میکرد و عضو تیم منتخب مدرسه بود. او حتی به عضویت تیم استانی در این رشتهها نیز درآمد. پس از آن به باشگاه کشتی المپیک پیوست. او پس از یک آسیب دیدگی جدی از ناحیه زانو در راگبی از سال 2004 به صورت جدی و حرفهای دویدن را آغاز کرد. پیستوریوس درحالی از ورزش جدا نمیشد که در کودکی پدرش و در سن 15 سالگی مادرش را از دست داده بود. از زمان از دست دادن مادرش بود که در داخل بازویش تاریخ تولد و وفات او را خالکوبی کرد. ![]() اسکار خاطرههای شیرینی از مادرش دارد: «مادرم تنها کسی بود که باعث رشد من بود. من بدون او هیچ چیزی نبودم. او سه سال پیش از اینکه دویدن را شروع کنم از دنیا رفت. مادرم سه هفته پیش از مرگش نامهای برایم نوشت. او به من گفت: به پاهایت نگاه کن که امروز با سرعت میدوند. به تمرینها و تلاشت ادامه بده، اما به خودت زیاد فشار نیاور.» اسکار میگوید: «او زن عاقلی بود و درس هم نوع دوستی و محبت را به من آموخت.» او اضافه میکند: « با وجود این سختیها اکنون دویدن بخشی از زندگی من است و میتواند زندگی را برایم آسانتر کند.» ** چشمانداز دوم (زندگی ورزشی) اگرچه در عین نقص عضو، ورزش جزیی از زندگی پیستوریوس بوده است؛ اما، نخستین رقابت مهم ورزشی اسکار در سال 2004 بود. جایی که برای نخستین بار در بازیهای پاراالمپیک آتن شرکت کرد. او در 100 متر سوم شد، اما در 200 متر با کسب عنوان قهرمانی، شکستش را جبران کرد. او با رکورد 21 ثانیه و 97 صدم ثانیه حتی رکورد این ماده را هم شکست. ![]() او در سال 2005 برای نخستین بار در رقابتهای دوندگان سالم و بدون نقص در آفریقای جنوبی دوید و پس از آن در رقابتهای جهانی دوندگان دارای نقص عضو عنوانهای قهرمانی 100 و 200 متر را کسب کرد. البته این افتخارها را به شکستن رکورد جهانی اضافه کنید. این روند در سال 2007 هم ادامه پیدا کرد؛ اما، سال 2007 سال ویژهای برای او بود. اگرچه دو سال پیش از آن از سوی اتحادیه بینالمللی فدراسیونهای دوومیدانی (IAAF) از پیستوریوس دعوت شده بود تا در رقابتهای جهانی هلیسنکی در سال 2005 شرکت کند؛ اما او برای نخستین بار در سال 2007 در رقابتهای لیگ طلایی دوومیدانی در رم با دوندگان سالم دوید. او در گروه خودش با زمان 46 ثانیه و 90 صدم ثانیه دوم شد. البته او خودش را با این مسابقه گرم کرد تا بتواند در رقابتهای بینالمللی «نورویج یونیون» انگلستان شرکت کند. اما، در آن رقابت بسیار مهم که «جرمی وارینر» قهرمان جهان و المپیک در آن اول شد، اسکار چندان موفق نبود و با زمان 47 ثانیه و 65 صدم ثانیه در گروه هشت نفره خود، هفتم شد. هدف اصلی پیستوریوس در سال 2007 این بود که بتواند جواز حضور در بازیهای المپیک پکن را کسب کند، نه بازیهای پاراالمپیک پکن، چراکه میخواست همراه با افراد سالم در المپیک بدود. هدفی که برای رسیدن به آن مشکلات فراوانی را داشت. سرعت و توانایی بالایی که او در سال 2007 از خود نشان داد، موج جدیدی را در دوومیدانی دنیا به وجود آورد. موفقیتهای شگفتآور او و رقابتش با افراد سالم دهان به دهان میگذشت و او به زودی از جمله معروفترین ورزشکاران دنیا شد. این شرایط تا جایی ادامه پیدا کرد که اتحادیه بینالمللی فدراسیونهای دوومیدانی را بر آن داشت تا مجوز حضور و رقابت او در کنار افراد سالم را لغو کند. ** نخستین سد راه IAAF پس از یک دوره آزمایش ویژه در پایان سال 2007 بر روی پیستوریوس اعلام کرد که تیغههای فلزی زیر زانوی او که به جای پا عمل میکند، حالت فنری و ارتجاعی داشته و باعث غیرطبیعی بودن دویدن او میشود. بنابر این تصمیم بحثبرانگیز، اسکار نمیتوانست در رقابتهای المپیک پکن شرکت کند. به یکباره همهی آرزوهایش نقش برآب شده بود. او برای حضور در پکن این بار نباید در زمین ورزش تلاش میکرد، بلکه جبههی جنگ جدیدی برای این دونده قطع عضو آفریقای جنوبی ایجاد شده بود. ![]() او در مقابل این تصمیم ساکت ننشست و شکایتش را در مورد اعلامیه جدید اتحادیه بینالمللی فدراسیونهای دوومیدانی به دادگاه عالی ورزش (CAS) برد. این دادگاه نیز در روز شانزدهم ماه مه سال 2008 شکایت پیستوریوس را وارد دانسته و به وی اجازه داد تا با ورزشکاران سالم رقابت کند. اگرچه راهی سخت و طولانی طی شد، اما اسکار اینک مجاز به رقابت با ورزشکاران سالم شده بود. با این که این مجوز جدید برای پیستوریوس موفقیتآمیز بود، اما هنوز یک مشکل دیگر برای حضور او در بازیهای المپیک باقی میماند. اسکار میبایست 400 متر را که رشتهی تخصصیاش بود، در زمان 45 ثانیه و 95 صدم ثانیه میدوید تا به سهمیه گروه B المپیک دست پیدا کند. البته او برای کسب سهمیه A المپیک باید به زمان 45 ثانیه و 55 صدم ثانیه میرسید. او یک شانس دیگر هم داشت که به عنوان عضو تیم 4 در 400 متر آفریقای جنوبی در پکن بدود. اما، این شانس هم برای او چندان زیاد نبود. نخستین تلاش او برای کسب سهمیه المپیک در روز دوم ژوئیه سال 2008 ناامید کننده بود. او در میلان با زمان 47 ثانیه و 78 صدم ثانیه چهارم شد. اسکار 9 روز بعد در رقابت بسیار معتبر شهر رم دوید و به زمان 46 ثانیه و 62 صدم ثانیه رسید. رکوردی که هنوز با سهمیه B المپیک فاصلهی زیادی داشت. چهار روز پس از این مسابقه هم فهمید کمیته المپیک آفریقای جنوبی تیم 4 در 400 متر این کشور را انتخاب کرده و به دلیل حفظ سلامت پیستوریوس از دعوت او در این تیم صرف نظر کردهاند. او باز هم از پای ننشست و در رقابتهای بینالمللی بلژیک دوید و به زمان 46 ثانیه و 25 صدم ثانیه رسید. او هنوز با کسب سهمیه المپیک فاصله داشت. باز هم او برای آخرین شانس طی درخواستی از IAAF تقاضا کرد تا یک سهمیه به عنوان وایلد کارت در اختیارش قرار دهند تا به عنوان نخستین انسان قطع عضو در بازیهای المپیک شرکت کند. اما، IAAF با این درخواست او موافقت نکرد تا باز هم در بازیهای پاراالمپیک پکن شرکت کند. او در پکن دو مدال 200 و 400 متر معلولان را کسب کرد. ** احقاق آرزوی دیرینه پیستوریسوس اگرچه همچنان در رقابتهای معلولان جهان یکی پس از دیگری مدالهای طلا را به خود اختصاص میدهد، در روز 19 ژوئن در رقابتهای ایتالیا به رکورد 45 ثانیه و 7 صدم ثانیه رسید که بدین ترتیب هم جواز حضور در رقابتهای جهانی را بدست آورد و هم رکورد ورودی A بازیهای المپیک لندن. بدین ترتیب پیستوریوس در رقابتهای جهانی دایگو در قالب تیم دوومیدانی آفریقای جنوبی شرکت کرد تا جزیی از تیم 4 در 400 متر این کشور شود و در رقابت 400 متر به مصاف حریفان رود. ![]() او امروز در گروه پنجم دور مقدماتی 400 متر در دایگو دوید و با زمان 45 ثانیه و 39 صدم ثانیه در گروه خود سوم شد و به صورت مستقیم به نیمه نهایی رسید. او هم اکنون سمبل تلاش و مقاومت برای رسیدن به اهداف و خواسته در میان ورزشکاران معلول است. [ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:19 عصر ] [ علی داودی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |